قاسدک <با ص صابونی>

فعلا هر چی ؟؟

قاسدک <با ص صابونی>

فعلا هر چی ؟؟

توی قاب سرد آینه ها

توی قاب سرد آینه ها

تصویر آدمکی شکسته بود

آدمک خسته و غمگین و سیاه

رو به روی آیینه ها نشسته بود

کی با حرفاش ریشه این

آدمک را از زمین گسسته بود

 آدمک آخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همینجاست بخند

دست خطی که تو را عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

آدمک خر نشوی گریه کنی!

کل دنیا سراب است بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثل تو تنهاست بخند

تویی که تمامی لحظات زندگی مرا محاصره کردی

تویی که تمامی لحظات زندگی مرا محاصره کردی
تویی که نمی دانم که خواهی آمد ؟
اصلاً بگو ببینم می آیی؟
می آیی.... تا با تمام دلتنگی های سرزمین آرزوهایم وداع کنم؟
می آیی.... تا شقایق های قلبم دوباره جان بگیرد؟
می آیی.... تا از دریای نگاهت
قطره ای هم بر کویر چشمانم بریزم؟
می آیی.... تا ستاره های آسمان زندگانیم
از ناله های شبانه ام آرام بگیرند؟
کاش می دانستم از اوج کدامین قله
از دل کدامین شب ، از عمق کدامین
جنگل خواهی آمد
تا برایت قلبم ، این بزرگ ترین سرمایه ام را
پیش کش آورم و به تو بگویم

دوستت دارم